مهندسان : دنیای مکانیک و مکاترونیک

فعالیت در حوزه مهندسی مکانیک ومکاترونیک وامور وابسته

مهندسان : دنیای مکانیک و مکاترونیک

فعالیت در حوزه مهندسی مکانیک ومکاترونیک وامور وابسته

مهندسی برق در قران2

سه شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ

قسمت اول متن مقاله جناب آقای دکتر جعفر حیرانی نوبری، استادیار دانشکدة مهندسی برق-کنترل دانشگاه صنعتی خواجه نصیر‏الدین طوسی:

چکیده

کار اصلیِ این نوشته زدنِ پلی است بین مفاهیمِ مهندسی کنترلِ متداول و قرآن. ابتدا توجه داده می‏شود که آنچه در قرآن با کلمة هُدیً(هدایت شدن) آمده، به نظر معنایِ کامل‏‌تری است برای آنچه به عنوانِ هدفِ این مهندسی مطرح است. سپس با توجه به همین مهم، مبانیِ هدایت شدن از قرآن استخراج می‌‏گردد. معلوم می‏گردد که تقوی، اکسیرِ هدایت شدن است. تقواکاری تشریح می‌‏گردد و فوراً بدست می‏‌آید که از دیدگاه قرآن، تقوایِ خداوند و فقط خداوند، تنها و تنها راهِ پیش‏رفت است و در واقع هر پیشرفتی در طول تارخ بشر مرهون همین تقوای خداوندی است. البته از دیدگاه قرآن، این تقوا در دو مقام بصورت همزمان و غیر قابل غفلت، لازم است. نهایتاً نشان می‏‌دهیم که از دیدگاه قرآن، هدایتِ بهینه زیر سایة تقوایِ هر چه بیشتر است و این موضوع به شکل ریاضی نیز نشان داده می‏‌شود. در پایان با توجه به توکل، تعریفی روشن و جامع برای پایداری ارائه می‏‌گردد.

واژه‏های کلیدی: هدایت، تقوا، عالَم، نفس، شناخت، بیان

مقدمه

مطالعة ویژة نویسنده دربارة هدایت در قرآن، موجباتِ طرح و فهمِ بسیاری از مباحثِ آورده شده در این نوشته را فراهم کرده است. نویسنده اعتراف دارد که پیش از این، با اینکه همة کلاس‏های مرسوم در این رشته و برخی رشته‌‏های حاشیه‌‏ای را به دقت گذرانده و حتی تدریس کرده و کتب مشهور و غیر مشهور بسیاری در این زمینه خوانده بودم، به هیچ‏‌وجه انسجامی واحد در ذهن‏ ام از موضوعات، شکل نگرفته و حتی بسیاری از موضوعات را درک نمی‏‌کردم.

البته لازم به یادآوریِ اکید است که آنچه برای نویسنده از این تمسکِ اندک رخ داده، به هیچ‏‌وجه به همین نتایجی که در کارهای فنی قابل استفاده هستند، منحصر نمی‏‌شود. در واقع در اینجا، تنها قصد دارم توجه همة علاقمندان و صاحب نظران این رشتة علمی را به کاربردهای وسیعی که مفاهیم این رشته در بسیاری از سیستم‌‏ها یافته است، جلب کنم. به نظر نگارنده این نوشته هر چند به لحاظ حقیقی کاری بسیار بسیار ناچیز و کاملاً ابتدایی است ولی می‏‌تواند بابی را برای کلیة محققین این رشته، از کاربردهایِ فنی تا همة علوم انسانی و اجتماعی، باز نماید. تا همگی به دریاهای بی‏کرانِ قرآن راه یافته و تا قیامت از آن سیراب گردند. و به این ترتیب قرآن این ثقل اکبر، از طاقچه‌‏های خانه‏‌های ذهنشان به متن زندگیِ علمی‏شان بازگشته و به تعبیر معصومین علیه السلام، اصل‏الاصولِ کلیة اظهاراتشان گردد.

در اینجا فقط به یک پرسشِ مهم و کلیدی که بسیاری از دانشجویان نیز، آن را در حین تدریس از اینجانب داشته‏اند توجه داده و پاسخ می‏دهم:

پرسش:آیا شما به آنچه در مطالعات قبلی‏تان یافته بودید، در قرآن نیز دست یافته و این نکته برای‏تان جالب آمده و حال می‏‌گویید که در قرآن نیز چنین است که دیگران و خودم هم پیشتر دست یافته بودیم؟

پاسخ:پر واضح است که متاسفانه به دلیل عقب‌‏افتادگی‏‌های گوناگونی که در نظام آموزشی و پرورشی ما رخ داده است من نیز مانند بسیاری، با موضوعِ کنترل در کتب دیگری جز قرآن برخورد کردم و برای حل مسائلِ فنیِ خاص به آنها می‏پرداختم. این درحالی بود که در هر شبانه‏روز به عادت، حداقل ده بار از خداوند درخواستِ هدایت می‏‌کردم و توجه نداشتم که اساساً چقدر این موضوع از اهمیت فوق‏‌العاده در قرآن برخوردار است و چقدر به آن پرداخته شده است که با هیچ کتاب دیگری قابل مقایسه نیست!

یا تقوی که در واقع اساسِ هدایت و کنترل است، نیز همواره با آن برخورد داشتم ولی توجه نداشتم و با غفلت می‏‌گذشتم. اینها همه به این برمی‏‌گشت که من توجه نداشتم که اینها منبع اصلی حکمت و علم هستند و لذا برخوردم با اینها یک برخورد نادرست بود و در واقع قرآن می‌‏خواندم که گفته‌‏اند ثواب دارد و نه اینکه از آن مطالبِ مورد نیازم را بیاموزم. در واقع مراجعة به قرآن در کارم نبود، قرآن حتی به عنوان یک منبع هم نبود درحالیکه بعداً خداوند متوجه‏‌ام کرد که قرآن، تنها منبعِ قابل اعتماد و دقیق است!

پس پاسخ به پرسش‏تان، آرام و آرام روشن می‏‌شود. بله در ابتدای آشنایی با قرآن یک نزدیکی‏‌ها و شباهت‏‌هایی می‏‌دیدم ولی در ادامه برخی مطالب را قرآن به زیبایی برای‏ام جا می‏‌انداخت و سپس وقتی هوشیار و هوشیارتر شدم، تصمیم گرفتم بدون توجه به این تقارن‏ها بلکه مستقل از آنچه تاکنون برایم گذشته، تا جاییکه ممکن است، خالص به سراغ قرآن بروم و مطلب را از ابتدا فقط از قرآن بشنوم و سعی کنم آموزه‌‏های دیگر را موقتاً هم که شده در گوشه‏‌ای قرار دهم تا پاک و منزه بتوانم از او بشنوم.

از اینجا بود که داستان یک فرق اساسی کرد. از اینجا بود که نگاه‏ام یک نگاه جامع و فراگیر گردید و همه چیز سر جای خود می‏‌نشست. این‏ها همه مرهون تصمیمِ آخرم بود هر چند برخورد‏های اولیه و آن تقارن‏‌هایِ اولیه نیز مانند سوسویِ نوری از دور بود که مرا به منبع نور دعوت می‌‏نموند. اما آنچه می‏‌بینید مرهونِ تصمیمِ آخر است و نه آنچه در برخوردهای اول حاصل‏ام شده است. یعنی مرهون این است که به آن دعوتِ نهایی "نه" نگفتم.

به عنوان نمونه، هدایت، یک موضوعِ بسیار بسیار اصلی در همة شئونِ زندگیِ ماست، از طرف دیگر بسیاری از نوشته‌‏هایی که به موضوعِ کنترل پرداخته‏‌اند، از مباحثِ ریشه‏ای و بنیادین، آغاز نکرده‌‏اند. نگارنده این غفلت را یک ضعفِ اساسی در نگارشِ ایشان می‏‌داند. غفلت از سرچشمة سخن، کمِ کم، دو نتیجة تباه کنندة اجتناب‏ناپذیر دارد. یکی اینکه بدلیلِ ناآشنا نگاه داشتنِ خواننده از اصول و سرچشمه‏‌ها، او را از همان آغاز به یک سردرگمیِ ناخواست‌ه‏ای دچار می‏‌سازد. او در نگرش و تفکرش به یک به هم‏ریختگی‏ای کشانده می‏‌گردد که تا مدت‏ها فقط دردِ آن را با خود می‏‌کشد درحالیکه نه درمانی می‏‌یابد و نه حتی امیدی به درمان دارد. این موجب می‏‌گردد که فهم و درکِ مطالب برای او از یک سختیِ ناچار، برخوردار است و او حتی متوجه نمی‌‏شود که این سختی از کجا آمده است. بسیاری از سخت‏‌فهمی‏‌ها از پیچیدگیِ مباحث نیست بلکه از پیچیده کردن و پیچیده گفتنِ آنهاست. بسیاری از پیچیده کردن‏‌ها و گفتن‏‌ها نیز از رویِ عمد نیست بلکه به همین طرح نشدنِ مباحث از ریشه‏‌ها و اصول برمی‏‌گردد. این تباهی را می‏توان تباهی در فهم نامید.

اما دیگر تباهیِ این غفلت، هنگامی آشکار می‌‏گردد که بخواهید سخنی نو به میان آورید و مانند دیگران، پیشرفتی به کارتان بدهید. اینجاست که درجا می‏‌زنید و چون به سرچشمه‏‌ها دسترسی ندارید، هرگز نخواهید توانست تفکری نو و پیشرفت‏ دهنده بیاورید و طرحی نو دراندازید.

چون اصول، ریشه در سرشتِ ما دارد، فقط با کمی توجه فوراً دریافت می‏‌گرددو چون جایگاه محکمی در وجودمان دارد، لذا با آغاز از آنجا، هم، آسانیِ فهم، و هم، استحکامِ آنرا بهمراه خواهیم داشت، ان‏شاءالله!.

و اما گلِ سخن این نوشته این است که مهندسیِ کنترل، ریشه در موضوعِ هدایت دارد. هدایت نیز، کارِ خداوند است که رب همة عالَم‏‌هاست. خواهشمندم گوش فرا دهید: سبح اسم ربک الاعلی* الذی خلق فسوی* والذی قدر فهدی*....، تسبیح کن اسم پروردگار والا مرتبه‏ات را* آنکه آفرید پس پرداخت نمود* و همانکه مهندسی نمود پس هدایت کرد*..... یا بشنوید که حضرت موسی علیه‏السلام وقتی پرودگارش را به فرعونیان معرفی می‌‏کند، می‌‏فرماید: ربنا الذی اعطی کل شیءٍ خلقه ثمَّ هدی* پروردگار ما همان کسی است که عطا فرمود به همه چیز، آفرینش‏اش را سپس هدایت نمود*

ولی در این هدایت، نقشی را ما متعهدیم که ایفا کنیم و آن نیست مگر تقوا. پروردگار ما همة آنچه برایِ هدایت و رهنمونی‏مان به سعادتِ ابدی و جاودانی نیاز بوده است، فراهم و آماده نموده است. از جمله، تواناییِ گزینشِ تقوا و ضد آن فجور را ! و نفسٍ و ما سویها* فالهمها فجورها و تقویها* و ضمناً آموخت که: قد افلح من زکیها* و قد خاب من دسیها*...، و به نتیجه رسید کسی که پاک ساخت* و به نتیجه نرسید کسی که دسیسه نمود*.... تقواست که در اختیار ماست و به وفایِ به آن، پیمان بسته‏ایم!

در ادامة این نوشته به موضوعاتِ بسیار اصلی و آغازینِ هدایت که در قرآن آمده است، پرداخته می‏‌شود. از جملة آنها که می‏توان نام برد: مفهوم هدایت، ارتباطِ تقوای خداوند با هدایت، لزومِ همزمانیِ دو تقوا، توکل در تصمیم‏‌سازی و نایقینی‏‌ها، تقوایِ خداوند در فنون. سپس برایِ نمونه،دو موضوعِ بسیار کلی از نتایجی که با استفاده از دیدگاهی که قرآن می‏‌دهد، بدست داده می‏‌شود: یکی، استخراجِ یک اصلِ کلی برای طراحیِ کنترل کننده و دیگری، استخراجِ تعریفی جامع برای پایداری.

هدایت یعنی چه؟

هدایتِ هر چیزی یعنی بردنِ آن در راهی! پس چند چیز پیش از هدایت برای چیزی که می‏‌خواهد هدایت شود، مفروض است. به او زمان یا مفهومِ تغییر، مفروض است. این تغییر نیز گونه‌‏هایی دارد. بردنِ او یعنی تغییری را در آن ایجاد نمودن! ادامة این تغییرات در فاصلة زمانی‏ای منجر به تغییرِ او از جایی که بوده به جایی دیگر که هم‏ اکنون هست می‏‌شود که این همان هدایتِ اوست از آن به این!

حال اگر راه‏‌هایی هست، پس راه‏‌هایِ گوناگون با هم چه فرقی دارند؟ آدمی ابتدا توجه می‌‏کند که راه‏‌هایی که خداوند می‌‏برد، ستایش‌‏برانگیز و عالَم‏‌ها همه تحتِ پرورشِ او هستند(الحمدلله رب العالمین[1_1.2]). سپس توجه دارد که عالَم‏‌های چون او یعنی انسان‏‌ها می‏‌توانند در پرورش، این راهبری را از خداوند بخواهند و می‌‏توانند نخواهند!(اهدنا الصراط المستقیم[1_1.6])

آنانکه نخواسته‏‌اند روشن است که راهبری نشده و لذا نعمت برشان سرازیر نگردیده و برعکس یا مورد خشم قرار گرفته‌‏اند و یا بهرحال به نوعی، راه‏‌گم کرده‌‏اند یا اصطلاحاً گمراه شده‌‏اند[1_1.7]. از همین‏جا بوده است که موضوعِ پیش‏رفتن و در مقابلِ آن پیش‏نرفتن، برای ما مطرح گردیده است.

همین است که در قرآن عمدتاً وقتی از هدایت سخن می‏‌رود، منظور همان راهبریِ خداوند است که حتماً پیش‏رفت را در پی دارد و در پایان به بهشتِ او منجر می‏‌گردد و این با قرینة معنوی معمولاً حذف شده است و به بقیة هدایت‏‌های مقابلِ آن که باعثِ عدمِ پیش‏رفت می‏‌گردد، ضلالت یا گمراهی گفته شده است. فقط در یکجا گفته می‌‏شود که شیطان بسویِ عذابِ سعیر راهبری می‏‌کند که در واقع به گمراهی کشاندنِ شیطان را راهبریِ او نامیده است[].

فرعون و فرعونیان و مدعیان دروغین دیگر را نیز قرآن یادآور می‌‏شود که خود را راهبرِ مردم به پیش‏رفت معرفی می‌‏کردند ولی قرآن تأکید دارد که اینان واقعاً راهبریِ مورد ادعای خود را نکردند.

پس قرآن تأکید دارد که اِنَّ هُدی اللهِ هوالهدی، راهبری‏ای که خداوند می‏کند تنها و تنها راهبری‏ای است که موجب پیشرفت است و جز آن نوعی گمراهی است. تن دادنِ به این راهبری را قرآن "اهتدا" نامیده است.

 

هدایت، بیتقوی ممکن نیست!

با این مقدمات می‏رویم سراغ اولین و شاید مهمترین درس دربارة هدایت که قرآن در پاسخ به خواستِ ما که از او هدایت می‌‏خواهیم، داده است. قرآن پس از بسم الله الرحمن الرحیم الم، می‏فرماید: *ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین* وقتی که آن کتاب را که ریبی درش نیست را معرفی می‏‌کند، تأکیدِ مطلق می‌‏کند که: هدایت شدن برای تقوی‏پیشه‏گان است که نتیجة کامل و نهایی می‏دهد: *اولئک علی هدیً من ربهم و اولئک هم المفلحون*[1_2.1-5]

اساساً قرآن شرط اصلی و غیر قابل معاملة پیشرفت را داشتنِ اکسیری بنام "تقوی" می‏داند و بدون آن بر مسیرِ این پیشرفت قرار گرفتن را غیر ممکن می‌‏داند. یعنی اگر عالَمی بدون تقوی باشد هرگز توقع نداشته باشید که پیشرفتی حاصل کند.

تقوی، دقیقاً، یعنی چه؟

تقوی بنا به نص صریحِ همة مترجمین یعنی ملاحظة خطا و انحراف و نگهداریِ خود از آن، پرهیزگاری از خطا و یا پروایِ از خطا. به یک نمونه توجه کنید:الوِقَایَةُ: حفظُ الشی‏ءِ ممّا یؤذیه و یضرّه[5].

 پس تقوی شامل حداقل دو کارِ اساسی است: 1) خطاسنجی 2) اقدام لازم و مقتضی علیه خطا یا خطاگریزی. این قسمت دوم می‌‏تواند جلوگیری از خطایِ پیش‏بینی شده و یا جبرانِ خطای پیش‏آمده، باشد. خلاصة این داستان در شکلِ 1 آمده است.

 

 

شکل 1

دربارة تقوی، شرح و بسط‌‏های فراوانی را هم در قرآن و هم از معصومین علیهم‏‌السلام باید دنبال نمود ولی در اینجا ما فقط به عنوانِ یک سر فصل آورده‌‏ایم و لذا فقط معنیِ کلیِ آن دنبال شده است.

ملاحظة خطا از چه چیزی؟ تقوایِ خداوند را داشتن یعنی چه؟

حال پرسش این است که در این ملاحظه‏‌کاری باید با ملاحظة چه چیزی خطا را تشخیص دهیم قاعدتاً باید معیاری برای سنجش سره از ناسره در دست باشد تا خطا معنی پیدا کند. این موضوع با حوصلة فوق‏‌العاده‏ای در قرآن آمده است که: فقط و فقط شما باید ملاحظة خدا را بکنید و بس! که به این مهم، گفته می‏‌شود: تقوایِ خدا را داشتن. وقتی فرمانِ اتقوالله در قرآن را می‌‏شنوید یعنی ملاحظة خدا را بکنید. یعنی بر اساس خدا، خطاسنجی کنید و اقدام علیه خطا کنید! خداوند در قرآن و دیگر کتب آسمانی می‏‌فرماید "فایای فاتقون"[1_2.40] یعنی فقط ملاحظة مرا بکنید و بس! حال ببینید چقدر دقیق و مختصر و مفید معصوم می‏‌فرماید: تقوایِ خدا یعنی حضور در جایی که خدا گفته حضور یابی و عدم حضور در جایی که خدا نهی از حضور کرده است[]. تقوایِ هر چیزی را داشتن را نیز می‏‌توان به همین ترتیب یافت. شکلِ 2 این داستان را نمایش داده است.

 

شکل 2

لذا آن‌کسی که تقوایِ خدا را پیشة خود کرده باشد، بر مرکبِ هدایتِ او سوار است و به نتیجه خواهد رسید. توجه به یک نکتة اساسی کارگشا است و آن اینکه: متقی در هر کاری، باید تقوایِ خدا را داشته باشد. در واقع هر کاری که او می‏‌کند می‌‏تواند تقوایِ خدا را لحاظ کند یا نکند! این تقوا تنها بر بخشی از کارهایِ او حاکم نیست بلکه بر تمامی کارهای او حاکم است. این موضوعِ بسیار مهم در قسمت بعدی روشن‏تر خواهد شد.

 

تقوایِ خدا، دو قسمتِ کلی دارد

*یا ایهاالذین امنوا اتقوالله ولتنظر نفسٌ ماقدمت لغد واتقوالله ان الله خبیرٌ بما تعملون*این آیة بی‌‏نظیر در قرآن به زیبایی و سادگی هر چه تمام وظیفة تقواییِ ما را به دو بخشِ کلیِ تقوایی سامان می‏‌بخشد. بخش اول این است که نفس(خود) باید بنگرد و ببیند چه پیش می‏‌فرستد برای فردایِ خود و در این نگریستن تقوایِ خدا را داشته باشد. که این تقوا یعنی هر گونه که دیگران راهنمایی کرده‌‏اند نباید بنگرد و بلکه دقیقاً با آن بینش‏‌ها و بصیرت‏‌هایی که خدا داده و به او آموخته بنگرد، به قول قرآن کورکورانه ننگرد بلکه با چشم‏هایی که خدا برای او باز کرده و یعنی با نورِ خدا بنگرد و به این ترتیب خوب بیابد که برایِ فردای خویش چه پیش می‏‌فرستد.

این قسمت یعنی علم بدست آورد که هر یک از اعمالِ او چه خروجی‌‏ای را برایِ او رقم خواهد زد. این علمی است که او مرتباً باید در کسب آن کوشا باشد. پس کارِ او در فرآیندی که خدا بر آن حاکم است، خروجی‌‏ای خواهد داشت که آخرِ کارش را تعیین می‏‌کند. همین جاست که ملاحظة خدا و فقط خدا معنی دارد. خدا که حاکم است را باید در این شناسایی دخیل نمود و نه هیچ چیز دیگر را. همه چیز با قانون و قاعدة اوست و نه کس دیگر پس بی معنی است که در این شناسایی ملاحظة دیگری جز آنچه او فرموده، لحاظ شود، دخیل گردد و البته ملاحظاتِ او را که فرموده، کاملاً در نظر نگرفتن نیز بی‏تقوایی است.

بخش دوم نیز پس از ملاحظة خروجی است که باید با لحاظِ آنچه خدا انتظار دارد و فرمان داده که باید باشد، مقایسه گردیده و تقوایِ لازم نسبت به مسیری که خدا تعیین کرده و می‏کند تطابق داده شده و مراقبت گردد که خطاسنجی و اقدام لازم صورت پذیرد که همانا خداوند به هر آنچه می‏‌کنید کاملاً با خبر است.

شکلِ 3 این دو بخش را در کنار هم و در خدمت یکدیگر نشان می‌‏دهد که چگونه روند پیشرفتِ هر کس را می‏تواند موجب گردد.

 

شکل 3

رفتارِ مقابل نیز در آیة بعدی یادآوری شده که در هر یک از دو تقوا ممکن است خداوند به فراموشی سپرده شود و لذا جز انحراف از مسیرِ پیشرفت چیزی بدست نمی‌‏آید: و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون*

در اینجا لازم می‏‌دانم عیناً نظرِ حضرت علامة طباطبایی در المیزان را ذیل این آیة شریفه بیاورم:

"و معناى آیه چنین است: اى کسانى که ایمان آورده‏اید با اطاعت از خدا تقوى به دست آورید، اطاعت در جمیع اوامر و نواهى‏اش، و نفسى از نفوس شما باید در آنچه مى‏کند نظر افکند، و ببیند چه عملى براى روز حسابش از پیش مى‏فرستد، آیا عمل صالح است، یا عمل طالح. و اگر صالح است عمل صالحش شایستگى براى قبول خدا را دارد، و یا مردود است؟

و در جمله" وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ"، براى بار دوم امر به تقوى نموده، مى‏فرماید: علت اینکه مى‏گویم از خدا پروا کنید این است که" إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ" او با خبر است از آنچه مى‏کنید. و تعلیل امر به تقوى به اینکه خدا با خبر از اعمال است، خود دلیل بر این است که مراد از این تقوى که بار دوم امر بدان نموده، تقواى در مقام محاسبه و نظر در اعمال است، نه تقواى در اعمال که جمله اول آیه بدان امر مى‏نمود، و مى‏فرمود:" اتَّقُوا اللَّهَ".

پس حاصل کلام این شد که: در اول آیه مؤمنین را امر به تقوى در مقام عمل نموده، مى‏فرماید عمل شما باید منحصر در اطاعت خدا و اجتناب گناهان باشد، و در آخر آیه که دوباره امر به تقوى مى‏کند، به این وظیفه دستور داده که هنگام نظر و محاسبه اعمالى که کرده‏اید از خدا پروا کنید، چنان نباشد که عمل زشت خود را و یا عمل صالح ولى غیر خالص خود را به خاطر اینکه عمل شما است زیبا و خالص به حساب آورید.

اینجاست که به خوبى روشن مى‏گردد که مراد از تقوى در هر دو مورد یک چیز نیست، بلکه تقواى اولى مربوط به جِرم عمل است، و دومى مربوط به اصلاح و اخلاص آن است. اولى مربوط به قبل از عمل است، و دومى راجع به بعد از عمل."

یک نمونه:

خداوند فرمان داده است که برای خدا شریک نگیرید و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه قال یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم*[1_]! خوب! کسی که تقوای خدا دارد این فرمان را نصب‏العین خود قرار داده و مراقبت بسیار خواهد نمود تا تقوایِ این فرمان را داشته باشد(به شکلِ 4 توجه کنید). اما برای این کار لازم دارد تا بداند چه کارهایی از او بوی شرک می‌‏تواند داشته باشد تا بتواند از آنها پرهیز کند. یعنی باید علم پیدا کند که چه عمل‏‌هایی از او شرک‏آلود است و چه عمل‌‏های او علیهِ شرک است. یعنی در اعمالی که شبانه‌‏روز چه بصورت منظم در حال انجام است و چه بصورت پیشامدی، او باید حواس‏اش جمع باشد و ببیند چه پیش‌‏می‏‌فرستد، آیا شرک یا مقابلة با شرک برایِ فردایِ خود می‏‌سازد؟ و این همان معرفت و شناختی است که باید پیدا کند تا بتواند حلقة هدایتیِ خود را سامان بخشد.

به بیانِ شکلِ4 یعنی باید ببیند، uهای ممکنة از او چه yهایی را برایِ فردایِ او پیش‏می‏فرستد؟ تا بتواند با فرمان داده شده مقایسه نموده و تقوایِ لازم را اعمال نماید. و اما نکته‌‏ای که درحال تأکید آن هستم این است که برای یافتنِ آن شناخت و معرفت نیز باید تقوایِ خدا را داشته باشد تا آن شناخت نیز هر چه دقیق‏تر و بی‏خطاتر باشد.

 

شکل 4

برای فهمِ بهتر این مثال کافی است توجه کنید که بسیاری از کارهایی را که مردمانِ موحد، کافر، مشرک، منافق و غیره انجام می‏‌دهند به لحاظ ظاهری، عناوینِ مشابهی دارند. می‏‌خورند، می‏‌خوابند، کشت و زرع می‏‌کنند، تجارت می‏‌کنند، درس می‏‌دهند و درس می‌‏گیرند و....، خوب! چه چیزی است که کارِ آن‌ها را از هم متمایز می‌‏کند؟ پاسخ این پرسش همان شناختی است که لازم است کسب گردد. در واقع آنچه ایشان در همین کارهایِ ظاهراً "هم عنوان" به اجرا می‏‌گذارند در آنچه برایِ خود پیش می‏‌فرستند، کاملاً فرق دارد. حال اینکه شناسایی کنیم که از دیدگاهِ فرمانِ عدمِ شرک(یعنی همان yd)، کدام کارِ اختیاری‏شان(یعنی همان uها)، چقدر مشرکانه و چقدر ضد مشرکانه بوده است و خلاصه چه بوده است(یعنی y)؟. این همآن هست که باید به دقت، مورد نظر قرار گرفته و بدست آید؟ این همان "ولتنظر ما قدمت لغد" هست و این همان شناختی است که باید نسبت به "عالَمِ خود" بدست آوریم.

حال فرض کنید، من که معلمی شغلِ اصلی‏ام هست، خوب که خدا توفیق‏ام می‌‏دهد، می‏‌بینم که در خوب ارائه کردن‏ام دقت می‌‏کنم ولی برای من، نظرِ دانشجویان و یا نظری که مدیرانِ بالاسری‏ام می‏دهند بسیار مهم شده بگونه‌‏ای که گاه سعی می‏‌کنم مورد پسندِ آنها نیز واقع گردم و کارهایی را سامان می‏‌دهم که خشنودیِ آنها را فراهم سازم و در این کارها خشنودیِ خدا نیست که مقدم است و باعثِ آن کارها باشد بلکه بخاطرِ دیگرانِ غیر خدا، انجام می‌دهم و نه بخاطرِ خدا، که این یعنی در کارم(هر چند می‏تواند کارِ ناشایستی هم نباشد) اخلاص ندارم. خوب این یعنی yd که در آخرت، عملِ با اخلاص پذیرفته می‏‌شود، با yیِ کنونی که مقایسه می‏‌کنم خطایِ e دارد. تا اینجا توفیق داشته‏‌ام که تشخیص دهم خطا دارم و در آخرِ کار برای‏ام چیزی نصیب‏ام نشده است(و ما له فی‏الاخره من نصیب![1_])، این ابتدایِ تقوا است ولی این همة تقوا نیست و همانگونه که گفته شد، لازم است اقدامی درست برای جبران و تصحیحِ این خطا انجام دهیم. اینکه فقط مونیتور کنیم خطا را، کافی نیست بلکه باید پس از خطاسنجی اقدام و جبران علیه خطا کنیم.

در اینجا باید علم و شناختی داشته باشم تا بدانم چه عمل‌‏هایی از من می‌‏تواند این اخلاصِ معلمی‌‏ام را بیشتر کند و شرک‏ورزی‏ام را کاهش دهد؟!. حال فرض کنید به نحوی آموخته باشم و شناخت پیدا کرده باشم دربارة "نتیجه‌‏گیریِ اعمالِ خودم"(همان سامانة تحت هدایت) که: اگر حضورِ قلب‏‌ام در نماز(همان بهترین یاد خدا) را بیشتر کنم، شرک‏ورزی‏‏ام کاهش خواهد یافت. توجه کنید این یک علمی است که باید پیشتر یافته باشم وگرنه نمی‏‌دانم باید چگونه با شرک‏ورزی‏ام مقابله کنم!. خوب حالا اقدام می‏‌کنم که در نمازم بیشتر حضور داشته باشم تا ان‏شاءالله این باعث شود اخلاص‏‏ام جبران گردد. البته بخوبی می‏دانید که مثلاً این باعث خواهد شد تا آن کارهایی را که از خشنودیِ خدا شروع نشده بود، دیگر انجام نداده و توجه کنم که اگر آن کارها از خشنودی و دستوراتِ خداوند هست فقط و فقط بدلیلِ اینکه خدا گفته بانجام رسانم. یادآوری خدا در من باعث خواهد شد که او برای من بزرگتر از همه شده و دیگر کمتر کاری را برای غیرِ او بانجام رسانم.

توکل و اینکه شناختِ ما، چقدر می‏تواند دقیق و درست باشد؟

بنابه دستور قرآن،همانگونه که بالاتر نیز آمد، لازم است این شناخت نیز با تقوایِ خدا بدست آید و این یعنی باید همة آنچه خدا یاد داده را بکار گرفته و تا جاییکه ممکن است هر چه دقیق‏تر و روز به روز بهتر از دیروز شناخت یابیم تا بتوانیم در این چرخة هدایت بهتر و بهتر عمل کنیم.

اما بخوبی می‏‌دانیم که این شناخت بهرحال به کمالی که خداوند می‌‏داند نمی‏‌رسد و این است که ما اصطلاحاً در عمل، همواره باید به خداوندِ متعال توکل کنیم. خداوند آموخته است که هر آنچه به شما آموخته‏‌ام را عمل کنید تا بیشتر نیز به شما بیاموزم.

بسیاری به اشتباه تصور می‌کنند که توکل به خداوند نوعی بی‌تدبیری به همراه دارد!، این عموماً یا ناشی از نوعی وسواس و یا در مقابل نوعی ساده‌‏انگاری در همین شناخت است. برخی آنقدر خود را در شناخت یافتن، مطلق می‌‏پندارند که هیچ نقصی در شناخت خود را بر نمی‏‌تابند و می‏‌خواهند یکباره به شناختِ کاملی که نزد خداوند است، دست یافته و سپس دست به اقدام بزنند. و چون هر چه تلاش می‏‌کنند بیشتر در می‌‏یابند که شناخت‏شان هرگز به شناختِ کاملِ خداوندی نخواهد رسید، لذا به نوعی وسواس گرفتار شده و حتی بر اساسِ آنچه تاکنون دریافته‏‌اند را نیز اقدام نمی‏‌کنند و به خیال خود منتظر است تا دریافتش کاملِ کامل گردد.

 نقطة مقابلِ این کسانی‏‌اند که پیش از اقدام، کوچکترین مطالعه‏‌ای دربارة نتیجة اقداماتِ خود نمی‏‌کنند. حتی مطالعه‌‏ای دربارة اقدامات گذشتة خود ندارند تا عبرتی گرفته و دقیق‏تر اقدامات بعدی را تدبیر و برنامه‌‏ریزی کنند. این افراد به پیشرفتِ خود در شناخت قائل نیستند و هر آنچه بصورت اولیه متوجه شده‌‏اند را مبنایِ همة اقدامات خود تا آخر قرار می‏‌دهند.

قرآن و اهل بیت هر دوی این دو نوع رفتار را درست نمی‏‌دانند. ملاحظه بفرمایید که قرآن می‏‌فرماید: و فوق کل ذی علمٍ علیمٌ*و بالای هر دارای دانشی، دانایِ دانایی است[1]. یعنی دانش روز به روز می‏‌تواند که کامل‏تر گردد ولی حق نداریم به آنچه می‌‏دانیم جهل بورزیم. و باید که مطابق آنچه می‏‌دانیم اقدام کنیم. ملاحظه کنید که حضرت علی علیه‏‌السلام چه می‏‌فرمایند: لا تجعلوا علمکم جهلاً و یقینکم شکاً، اذا علمتم فاعملو و اذا تیقّنتم فاَقدموا* نگذارید دانشتان را به نادانی و یقینتان را به شک، هر هنگام که دانستید، عمل کنید و هر هنگام که یقین حاصل کردید اقدام کنید.[M_]

به عنوان مثال قرآن دستور می‏‌دهد طعامی را که می‏‌خورید، خوب بررسی و مورد مطالعه قرار دهید. ولی آیا قرآن می‌‏گوید که آنقدر این مطالعه را کش دهید تا از گرسنگی بمیرید؟ هرگز! بلکه تا جاییکه مهلت و فرصت و وسعت دارید مکلف هستید و نه بیشتر. خداوند از طرفی می‌‏فرماید: لا یکلف الله نفساً الا وسعها*[] اگر در وسعتتان شناختی نیافتید مبنی بر اینکه طعامی که در اختیار دارید از پاکی به ناپاکی گراییده باشد، پس بر شما واجب می‏‌گردد که به عنوان یک روزیِ پاکیزه آن را بخورید.

لذا باید که ما به نتیجة اقدامات‏مان بخوبی توجه نموده و آنها را مورد بررسی و تدبیر قرار دهیم ولی این تدبیر و برنامه‏‌ریزی باید برای اقدامِ کنونی باندازة دانش و شناختِ کنونی سامان داده شود نه بیشتر و نه کمتر! و اقدامات ما نیز در محدودة زمانی و مکانی و محیطیِ خودش معنی پیدا می‏‌کند وگرنه اساساً منتفی می‏‌شوند و دیگر امکان اقدام از ما سلب شده و فرصت از بین می‏‌رود.

حال با اینکه بخوبی می‏‌دانیم، آنچه نمی‏‌دانیم نیز وجود دارد و ما حتماً نقص در دانش داریم ولی همین‏که از طرف دیگر می‏دانیم که خداوند از ما خواسته با همین علم ناقص اقدام کنیم، حال اینکه با خیالی آسوده اقدام می‏‌کنیم یعنی توکل به خداوند نموده و اقدام کرده‌‏ایم. یعنی: اگر هر آنچه از نادانستنی‏‌ها نیز پیش آید، خداوند پیش آورده و لذا حتماً محافظت از ما را خواهد داشت و حمایت نموده و وکالت خواهد نمود و جای هیچ نگرانی نیست. و شاورهم فی‏الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله

فرض‏های ساده کننده در موارد فنی

بعنوان یک جمع‏بندیِ ساده در موارد فنی، اکتفا می‏‌کنیم به اینکه: لابد در راستایِ تقوایِ خداوند است که y تا جاییکه ممکن است، بدستِ ما، به yd نزدیک و نزدیک‏تر باشد. ضمناً ورودیِ u‌ی مورد نظر نیز، با رعایتِ تقوایِ او اختیار شده است و همینطور شناختِ تاکنونِ ما از این ورودی به خروجی یعنی G نیز با رعایت تقوایِ او بدست آمده است. شاید به دلیلِ همین فرضیات است که همواره ما به یک مسئلة ساده‌‏تر از هدایت توجه داریم و نامِ آن را کنترل نامیده‌‏ایم و شاید کلمة کنترل به کلمة تقوی نزدیک‏تر باشد تا به کلمة هدایت. هنگامیکه در بارة فردی می‏‌گوییم: او انسانی با کنترل است در واقع گویی می‏‌گوییم او فردی با تقوا است.

در آغاز یک نمونة فنی که تقریباً همگی با آن آشنا هستیم را مورد توجه قرار می‏‌دهیم و سپس سعی می‏‌کنیم ببینیم آیا می‏توانیم آن مسئله را به مسئلة نسبتاً ساده‏‌تری که در بالا آمد، کاهش دهیم.

 منبع سایت:http://miracleofquran.org

social code موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۲
محمد عباسی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">